روایت احسان نراقی از آخرین روزهای محمدرضا شاه
احسان نراقی، روشنفکر شناختهشده و از بستگان فرح پهلوی از اول مهر تا ۲۴ دیماه ۱۳۵۷، هشت بار با شاه دیدار کرد. نراقی مینویسد: «پدید آمدن مشکلات و خطرات انقلاب، شاه را مجبور ساخت با کسانی خصوصی ملاقات کند که قبلاً هرگز آنها را نمیدید.»
فرارو- در روزهای پایانی آذر ۱۳۵۷، زمانی که پایههای سلطنت لرزان شده بود، محمدرضا پهلوی در کاخ نیاوران میزبان چهرههایی شد که سالها آنها را طرد کرده بود. یکی از این دیدارها با احسان نراقی و پیرامون مقالهای از ریچارد هلمز (رئیس سابق سیا) شکل گرفت؛ دیداری که پرده از عمق «توهم توطئه» در ذهن شاه برداشت.
به گزارش فرارو، ۲۷ آذر ۱۳۵۷ مصادف بود با انتشار مقالهای از ریچارد هلمز، سفیر سابق آمریکا در تهران و رئیس پیشین سیا، در مجله تایم. این مقاله که به تحلیل اوضاع بحرانی ایران میپرداخت، چند روز بعد به موضوع بحث داغی میان شاه و احسان نراقی در کاخ نیاوران بدل شد. نراقی در کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» روایتی دستاول از این گفتگوها ارائه داده که تصویر دقیقی از فروپاشی روانی و فکری شاه در واپسین روزهای قدرت را ترسیم میکند.
بازگشت به مغضوبین؛ تلاشی دیرهنگام
شاه در ماههای آخر حکومت، زمانی که عملاً مهار اوضاع از دستش خارج شده بود، رویکرد خود را تغییر داد. او که سالها منتقدان دلسوز را نادیده گرفته بود، ناچار شد دست یاری به سوی کسانی دراز کند که نامشان در فهرست مغضوبین دربار قرار داشت. چهرههایی نظیر علی امینی، عبدالله انتظام و غلامحسین صدیقی پس از سالها به کاخ فراخوانده شدند تا راهی برای برونرفت از بحران بیابند.
احسان نراقی، روشنفکر شناختهشده و از بستگان فرح پهلوی نیز از جمله این افراد بود. او از اول مهر تا ۲۴ دیماه ۱۳۵۷، هشت بار با شاه دیدار کرد. نراقی مینویسد: «پدید آمدن مشکلات و خطرات انقلاب، شاه را مجبور ساخت با کسانی خصوصی ملاقات کند که قبلاً هرگز آنها را نمیدید.»
پاسخ صریح نراقی به شاه: «خودتان مقصرید!»
یکی از کلیدیترین بخشهای خاطرات نراقی، پاسخ صریح او به پرسش شاه درباره ریشههای انقلاب است. شاه در نخستین دیدار با ناباوری میپرسد: «این اغتشاش و تحریکی که دارد عمومیت مییابد از کجاست؟ بانی آن چه کسی است؟»
پاسخ نراقی کوتاه و تکاندهنده بود: «خود شما، اعلیحضرت!»
نراقی در توضیح این ادعا به وقایع ۱۵ سال قبل (۱۳۴۱) اشاره میکند؛ زمانی که شاه در سفر به قم، با لحنی تند و توهینآمیز روحانیون را مورد حمله قرار داد. نراقی به شاه یادآور میشود: «لحن شما به قدری خشن بود که حتی رادیو مجبور به سانسور بخشی از آن شد. من همان روز گفتم این روز تاریخی را فراموش نکنیم؛ روزی که اعلیحضرت یک حرکت اسلامی عظیم را علیه خود به جنبش درآورد.»
تحلیل وارونه از حمایت غرب
اما شاه حاضر به پذیرش خطای خود نبود. اوج این انکار واقعیت در واکنش او به مقاله ریچارد هلمز و مواضع دولت انگلیس دیده میشود. در حالی که هلمز در مقاله خود نوشته بود «آمریکا تا زمانی که شاه حافظ منافعش است نباید او را رها کند» و وزیر خارجه انگلیس نیز بر حمایت از شاه تأکید داشت، محمدرضا پهلوی برداشتی کاملاً متفاوت و عجیب داشت.
در دیدار ۴ دی ۱۳۵۷، شاه به نراقی میگوید: «با این حرفها مسلماً هدفشان دفاع از ما نبوده، بلکه کاملاً برعکس! این آقایان هر کاری میکنند تا ملت باور کند من در خدمت خارجیها بودهام. آنها به جای حفظ من، دارند بیاعتبارم میکنند.»
زمانی که نراقی سعی میکند به شاه اطمینان دهد که آمریکا و انگلیس دوستان او هستند، شاه با قاطعیت رد میکند: «هرگز! همه چیز به نحوی است که گویی برای از میان برداشتن من با یکدیگر به توافق رسیدهاند.»
فرار از واقعیت تا لحظه آخر
این گفتگوها نشان میدهد که شاه تا آخرین لحظات حضور در ایران، گرفتار این تحلیل بود که سقوط حکومتش نه نتیجه سیاستهای داخلی، بلکه حاصل یک توطئه پیچیده خارجی است. او معتقد بود غربیها دولتی قوی در منطقه نمیخواهند و یا به خاطر سیاستهای نفتی او، کمر به حذفش بستهاند.
این نگاه باعث شد او حتی زمانی که مردم در خیابانها علیه او شعار میدادند، به جای شنیدن صدای اعتراض، در پی یافتن دست پنهان بیگانگان باشد؛ باوری که تا زمان مرگ در کتاب «پاسخ به تاریخ» نیز بر آن پافشاری کرد.
![]()