روز حادثه به خانه مادرم رفته و شیشهها را شکسته بود. وقتی متوجه این موضوع شدم، به خانه مادرم رفتم تا به مادرم کمک کنم. وقتی رسیدم، برادرم به سمت من حمله کرد و من هم با چوب ضربهای به او زدم تا بتوانم جلوی حملههایش را بگیرم اما در یک لحظه مادرم برای میانجیگری به سمت ما آمد و وسط ما قرار گرفت.