بیتا که صدایش میلرزید در برابر قاضی دادگاه ایستاد و با نشانه گرفتن انگشت اشاره به سوی پسری که چند صندلی آن طرف ترنشسته بود و دستبند بر دستانش بود، گفت: این پسر زندگی من را سیاه کرد. او با بهانه ازدواج با من دوست شد و بعد به بهانه اینکه مرا به یک جشن تولد میبرد به خلوتگاه شیطانی خود که یک ویلای اجارهای بود برد و در آنجا به من تعرض کرد و حالا از او شکایت دارم.